گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶

 

بدو نیک و شاه و گدای و ملک

همه بندگانند بیگانه کیست

یکی را جهان میدهی سر بسر

یکی را جوی نیست چندانکه زیست

یک قاف تا قاف خوان می کشد

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴

 

کس از شهوت بطن سودی نیافت

شکم خواره را کار جان دادن است

شب آبستن از پرخوری چون زنان

سحر بر سر پای در زادن است

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۴

 

دو حرفی بخدمت فرستادمت

سلام و پیامی بصد دردسر

سلام آنکه باشی سلامت مدام

پیام آنکه ما را ز خاطر مبر

اهلی شیرازی