گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹

 

عشق روی تو نه در خورد دل خام منست

کاول حسن تو و آخر ایام منست

از تو دارم هوسی در دل شوریده، ولی

راه عشقت نه به پای دل در دام منست

مگرم عقل شکیبی دهد از عشق، ارنه

[...]

اوحدی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۳۸

 

باده عشق تو امروز نه در جام منست

کز ازل تا به ابد باده انعام منست

طعم حنظل بدهن با شکرم هر دو یکیست

بسکه تلخ از غم شیرین دهنان کام منست

صبر و آرام و قرارم همه از دل بربود

[...]

نورعلیشاه
 
 
sunny dark_mode