×
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱ - گفتار نخست در عظمت ذات باریتعالی و نقص ادراک بشر
چیزی از حرفشان نفهمیدم
بین شیخ و حکیمشان دیدم
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴ - گفتار سوم سبب نظم کتاب
الغرض زود رخت پوشیدم
کودکان را ز مهر بوسیدم
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴ - گفتار سوم سبب نظم کتاب
جبهای گرم نیز پوشیدم
بچهها را دوباره بوسیدم
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶ - صف زندان نمرهٔ دو
کلبهٔ عهد پیش را دیدم
خوردم آنجا ناهار و خوابیدم
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۳ - در وظیفهشناسی
گفتههایش به نظم سنجیدم
زان که عین حقیقتش دیدم
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۴ - در مسافرت کردن شوهر و سپردن خانه و زن خود بهدست رفیق بدگوهر
گرچه چیزی ز تو نفهمیدم
به خدا کز تو سخت رنجیدم
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۹ - گفتار ششم عزیمت بهار به اصفهان و شرح آن
چار ناچار چون چنان دیدم
اصفهان را به حبس بگزیدم
۱
۲