گنجور

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۴ - حکایت

 

دل شد از نغمه اش بشادی جفت

درنشاط آمد وز بجهت گفت

نورعلیشاه
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » ساقی نامه » شمارهٔ ۴ - و له فی ذم الدنیا الدنیه

 

پس چو بیحد بقبر باید خفت

نتوان شاه بازیش هم گفت

حکیم سبزواری
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » قطعات و ماده تاریخ‌ها » ۶- تاریخ سور پرسرور حاجی میرزا مهدی

 

قدوة الحاج میرزا مهدی

در کرم طاق و با مکارم جفت

آنکه در حسن خلق و خلق حسن

مادحی مدح وی نیارد گفت

آنکه خاشاک و خار شرک و نفاق

[...]

صفایی جندقی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - آزمند خسیس

 

روزی آن آزمند با خود گفت

چند باشم بدین قناعت جفت

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۹

 

کیک چون ماجرای پشه شنفت

زیر لب خنده ای زد آنگه گفت

ادیب الممالک
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۶ - داستان دو موش

 

گربه زین گفتگو چو گل بشکفت

بار دیگر ز مکر و حیله بگفت

ایرج میرزا
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۰ - حکایت حاج واعظ قزوینی

 

با وزیری که بود نزدش‌، گفت

وآن وز یر این خبر زما ننهفت

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۷ - خواب دیدن بهار سنائی را

 

مطلبم را ز فرط هوش گرفت

کفت‌نرمک: «‌سنائی‌»‌اینت شگفت

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۰ - داستان مسافرت به یزد

 

گفت باید برون شتابی تفت

گفتم اصلا نمی‌توانم رفت

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۷ - حیونات منقرضه

 

فوق عادت کلان شدند و کلفت

پرخور و بی‌هنر، ستنبه و زفت

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۵ - ملاقات دوم با آیرم

 

آن یکی نام بوذری بگرفت

وآن‌دگرشدجمهری‌اینت‌شگفت‌

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۷ - داستان کاردار

 

نیمشب خواجه چون‌به‌بستر خفت

با ندیمی از آن خویش بگفت

ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹ - قطعه

 

این شنیدی که نکته پردازی

پی تحقیق با ظریفی گفت

چیست شیرین‌تر از عسل گفتا

اگر آید بدست سرکهٔ مفت

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۱۲
۱۳
۱۴
sunny dark_mode