گنجور

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۵ - حال عشق شاه‌زاده با گدا

 

دل درویش هیچ از آن نشکفت

هر دم آهسته زیر لب می‌گفت

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۶ - افشای راز عشق و ملامت عوام

 

پیش درویش همچو گل بشکفت

رفت در خنده و همچو غنچه گفت

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۲۳ - سر راه گرفتن رقیب درویش را

 

تا به جایی رسید گفت و شنفت

که رقیب آن شنید و به اوی گفت

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۳۲ - وصف غزال کوهی

 

هر دم از مژه جای او می‌رُفت

هر نفس در هوای او می‌گفت

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۳۴ - تعاقب شاهزاده غزال را و رسیدن هر دو پیش گدا

 

طبع درویش ازین سخن آشفت

آه سردی کشید و به اوی گفت

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۳۹ - رفتن شاه پیش گدا و بشارت تخت‌نشینی

 

شاه ز انصاف او چو گل بشکفت

رفت چون غنچه در تبسم و گفت

هلالی جغتایی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰ - هجو هم خوب می‌توانم گفت

 

ای صبا خواجه را ز بنده بگو

که در مدح می‌توانم سفت

ور به زشتی و ناخوشی‌افتد

هجو هم خوب می‌توانم گفت

وحشی بافقی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم

 

زالکی کرد سر برون زنهفت

کشته خود چو خشک دید بگفت

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش دوم - قسمت اول

 

بوحنیفه چه در معنی سفت

نوعی از باده را مثلث گفت

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول

 

لب گشاد و در حقیقت سفت

گفت خوش نکته ای که نحوی گفت

شیخ بهایی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » مثنویات » معراجیه

 

طبع‌ها زین بهار چون بشکفت

خرّمی دست‌ها به هم زد و گفت

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » مثنویات » معراجیه

 

چون شکر خنده با لبش شد جفت

نفس عنبرین گشاد و چه گفت

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » مثنویات » معراجیه

 

چو ازین مژده جان من بشکفت

دل ز غم فرد شد به شادی جفت

فیاض لاهیجی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱ - تاریخ وفات ملک فخرا - ‏۱۱۱۰ ه

 

اوستاد زمان ملک فخرا

که خرد وصف او نیارد گفت

بود چون گنج فضل دانش و علم

ز آن سبب رخ به زیر خاک نهفت

قدر او را کسی نمی دانست

[...]

جویای تبریزی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۱۱

 

غیر از این نامه آشکار و نهفت

حرف روشن چنین نباید گفت

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۳۴

 

هر سبک مغزکی تواند رفت؟

بوریا، نیست مرد آتش و نفت

حزین لاهیجی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

پسری با پدر بزاری گفت:

که مرا یار شو بهمسر و جفت؛

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

ساعتی در زیر خرقه سر نهفت

پس برون آورد سر از خرقه گفت:

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

زن چه نسب نامه ی ترکک شنفت

گفت: مرا ده خبر ای نیک جفت

آذر بیگدلی
 
 
۱
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
sunny dark_mode