گنجور

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۱ - در بیان آنکه نور انبیاء و اولیاء و مؤمنان قدیم است و قایم به خدا. حدوث و عدد در صورت ایشان باشد نه در معنی‌شان. از اینرو می‌فرماید پیغامبر علیه السلام که « کنت نبیاً و آدم بین الماء و الطین »  و از آن سبب یک نفس‌اند که همه زنده به نور حق‌اند چون نظر به نور ایشان کنی جمله را یک بینی و اگر به صورتشان نگری متعدد نماید همچنانکه آفتاب در صد هزار خانه می‌تابد خانه‌ها متعدداند اما نور یکی است از این جهت مصطفی صلوات اللّه علیه مؤمنان را نفس واحد خواند که آن یگانگی مخصوص بدیشان است، باقی همه متعدداند ظاهراً و باطناً. مثلا هر کس را در خانه‌ی خود چراغی هست از مُردنِ چراغِ یکی، خانه‌ی دیگری تاریک نشود. زیرا هر یکی جدا چراغی دارند. الا چراغ خانه‌ی مؤمنان چون آفتاب است که اگر غروب کند یا منکسف گردد همه خانه‌ها تاریک شوند و در تقریر آنکه هر که مدح اولیا می‌کند در حقیقت مداح خویشتن است چنانکه مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز می‌فرماید

 

شد یکی رومی و یکی شامی

شد یکی عالم و یکی عامی

سلطان ولد
 

همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - فی مذمه الشهوه

 

غرض از مهرشان نبد خامی

بهره هر دو شد نکونامی

همام تبریزی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸۴

 

می حرام است خاصه بر عامی

مرد جامی چو جم شود نامی

احمد از جام یافت ملک ابد

چه عجب گر نبود هم جامی

جهد کن تا مگرتو هم بچشی

[...]

حکیم نزاری
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۵ - در تخلص به اسم خواجه غیاث‌الدین

 

به زمین از سپهر پیغامی

زین مباهات « جام جم» نامی

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۷ - در غزل

 

دوش می‌جستم از لبش کامی

چون بمن داد ازین نمط جامی

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۴۲ - در شرایط عمارت کردن

 

در ادا کوش چون کنی وامی

منه از وعده پیشتر گامی

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۸۸ - در آداب مریدی

 

گر نهی قدر دوست را نامی

قدر خود را مهل، بزن گامی

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۳۱ - دعا و ختم کتاب

 

شهرتش ده به کنیت سامی

مهلش در خمول گم‌نامی

اوحدی
 

شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل دوم » بخش ۱۱ - حکایت

 

سخن وحدت آنگه از عامی

زان چه خیزد بجز که بدنامی

شیخ محمود شبستری
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۷۳ - حکایت بر سبیل تمثیل

 

هر کجا در زمانه دشنامی

رفته بر لفظ خاص یا عامی

جامی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۰ - آغاز قصهٔ شاه و درویش

 

به هوای چنین دلارامی

می‌زد از شوق هر طرف گامی

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۵۱ - در خاتمهٔ کتاب گوید

 

چون تو زین نامه نیستی نامی

چه بری نام خسو و جامی؟

هلالی جغتایی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode