ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۳
حلقه زلف یار ، دام بلاست
دل درو بسته ایم عین خطاست
کار دل بهتر است کو شب و روز
در تماشا گه نسیم صباست
جان بر لب رسیده را بتر است
[...]
ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۷
رویت از حسن در جهان سمر است
عقد زلفت نشیمن قمر است
زآن رخ تازه و لب شیرین
همه آفاق پر گل و شکر است
تا دلم زآن گل و شکر بچشید
[...]
ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۱۲
انک بر تخت مکرمت شاه است
شرف الدینِ حق شرفشاه است
در تکاپوی خدمتش جوزا
از کمر بستگان درگاه است
وز پی امتثال فرمانش
[...]
ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۳۶
ای جهان را به تیغ داده قرار
کرده شاهان به بندگیت اقرار
شاه آفاق اخستان توی آنک
خواهد از خنجرت اجل زنهار
همتت چون شهاب تیرانداز
[...]
ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۳۸
ای زسعی تو برافراخته سر
دین یزدان و شرع پیغمبر
مقتدای زمانه صدرالدین
ای کفت مکرمات را مصدر
خجل از گوشه عمامه تو
[...]
ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۶۴
سر برافراخت بر سپهر برین
مهد میمون پادشاه زمین
زبده مکرمت زبیده وقت
مریم روزگار و عصمت دین
آنک در خانقاه عصمت او
[...]
ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۶۵
دوش در وقت آنک ضلّ زمین
کرد بر موکب شعاع کمین
راست گفتی مظلّه ای ست سیاه
سر برافراخته به چرخ برین
دیدم اطراف ربع مسکون را
[...]
ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۷۸
ای ظفر موکب تو را بر پی
دو جهان پیش همتت لا شی
در صف بندگان تو مریخ
روز رزم از شمار بسمل و فی
بر تن خصم بسته راه مسام
[...]