قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۶
چون به عشق مجاز نیست نیاز
به دوگیتی هواپرستان را
ظلم باشد که سر فرود آید
به دوگیتی خداپرستان را
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۳
بسکه سرگرم حجت خویشند
غافلند از خدا اولوالالباب
ای خوشا حال عارفی که ز شوق
همچو دیوانه بر درد جلباب
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۴
مردکز عیب خویش بیخبرست
هنر دیگران شمارد عیب
جام بیچارگان چرا شکند
آنکه مینای می نهد در جیب
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۵
استرم را اگر فرستادی
نکنم جز به مردمی یادت
معنی آن فلان تحیاتست
وان فلان روح پاک اجدادت
ورنهگویم که آن فلان ذکرست
[...]
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۷
ای که از عشق و عقل میلافی
هست نیمی دروع و نیمی راست
عقل داری ولی نداری عشق
زان وجودت اسیر خوف و رجاست
عشق را با امید و بیم چکار
[...]
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۲۱
ظلم ظالم ذخیرهایست نکو
که در آخر نصیب مظلومست
ظالم خیره عاقبت چو بخیل
خویشتن زان ذخیره محرومست
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۲۴
رنج بیوقت و مرگ بیهنگام
پیشکار وبا و طاعون است
چون کسی بیمحل به خشم آید
زود بگریز ازو که مجنون است
سادهرویی که میل باده کند
[...]
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۲۶
نفس امارهٔ تو دشمن تست
چون شود کشته دوست گردد دوست
تن تو پوست هست و مغز تو جان
مغزت ار آرزوست بفکن پوست
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۳۲
ذکر خیری که پیش ازین بودت
از تو و رفتگان ملعونت
به دو فتحه فزون و یک یا کم
باد تا روز حشر در کونت
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۳۴
آه مظلوم تیر دلدوزیست
که ز شست قضا رهاگردد
گر رسد بر نشان عجب نبود
تیر از آن شست کی رها گردد
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۳۷
نفس کافر زنی است زانیّه
که به بیگانه رام می گردد
بسته از روزی حلال نظر
پی رزق حرام می گردد
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۳۸
آنکه تیز از لطیفه نشناسد
چه خبر از اصول دین دارد
نیست جرمش ز بانگ بیهنگام
چکند بینوا همین دارد
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۳۹
مست کز بول خود وضو گیرد
از چه آن را طهارت انگارد
حال احمق به دوستیست چنانک
بدکند با تو نیک پندارد
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۴۲
کار خود را به کردگار گذار
تا ترا مصلحت بیاموزد
لطف او بیسبب سبب سازد
قهر او با سبب سبب سوزد
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۴۳
ای پسر نیست حرص را پایان
زانکه با هر تنی درآویزد
پیش هر منعمی که بنشیند
به تمنای سود برخیزد
آبروی کسان ز آتش آز
[...]
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۴۴
گر تو جانی دهی به بوسهٔ من
بوسهٔ من هزار جان بخشد
بهر یک نیم جان کجا عاقل
به کسی عمر جاودان بخشد
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۴۷
بکن ای نفس هرچه میخواهی
لیک با جاهلان مکن پیوند
جاهل ار فیالمثل برادر تست
آخرت زو رسد هزار گزند
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۴۹
ای دل آن کس که خویش را نشناخت
مر خدا را شناخت نتواند
تا نگوید به ترک هستی خویش
نرد توحید باخت نتواند
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۵۵
چه غم از بینوایی آن کس را
که کَرَم باشد و درم نبود
کرم بیدرم از آن بهتر
که دِرم باشد و کَرَم نبود
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۶۰
آوخ آوخ که مرگ نگذارد
که کس اندر جهان زید جاوید
نه ز بهمن گذشت نز دارا
نه فریدون گذاشت نه جمشید
چون وزد باد او به گلشن بود
[...]