×
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۵۵ - عقد شانزدهم در رجا که به روایح وصال زیستن است و به لوایح جمال نگریستن
ای بسا تشنه لب خشک دهان
بر لب از تشنگی افتاده زبان
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۷۱ - حکایت دیده وری که به چشمی که در وقت وداع محبوب نگریست بعد از ملاقات به جمال وی ننگریست
عاشق دلشده برداشت فغان
بر رخ از خون جگر اشک فشان
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۰۰ - عقد سی و یکم در بعض دیگر از فضایل نوع انسان چون حلم و مدارا و عفو و احسان
بهر آزار مکش تیغ زبان
بر زبونان مگذر تیغ زنان
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت اول
هیچ کس مطلع مساز بدان
تا نیفتد ز عجب رخنه در آن
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت اول
از هدایت فتاده در خزلان
وز بدایت نهایتش حرمان
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱
صبح باز آمد و شب گشت نهان
موکب روز بسر آراست جهان
باز از هر طرف اصحاب بهار
غارت آورد بر افواج خزان
موکب شاه جهان در جنبش
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - داستان کفش ابوالقاسم طنبوری بغدادی
این همی گفت و فرستاد عوان
که بتازند بسرعت پی آن
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - داستان کفش ابوالقاسم طنبوری بغدادی
دید سنگین شده دامش چندان
که فتد شانه اش از بار گران
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۲۲ - پسرِ بی هنر
اسم او بود علی مردان خان
کُلفَت خانه ز دستش به اَمان
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۲۲ - پسرِ بی هنر
ای پسر جان من این قصه بخوان
تو مشو مثل علی مردان خان
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۴ - بی خبری!
روح یک روح و صور بیپایان
وین بدنها همه زندهاست بهجان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » دل مادر » دیدار سواری ز پیر زال در بیشه
جعبه پر تیر و بزه کرده کمان
به کمر خنجر و در مشت سنان
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۶ - نصیحت
هرچه خواهی تو برای دگران
میرسد بهر تو از غیب همان
۱
۲