جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۸۹ - حکایت آن عجمی که کلمات عربی شنید دعا و استغفار پنداشت دست اخلاص به آمین برداشت هر چند آن دعا نبود آثار مغفرت روی نمود
لیک چون بر لبش آن خاص کلام
بود در معنی اخلاص تمام
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۹۱ - عقد بیست و هشتم در بذل و جود که اول آن اعطای درهم و دینار است و آخر آن بذل وجود
تخم تلبیس بود دانه به دام
نیست بر گرسنه مرغان انعام
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۹۷ - عقد سی ام در تواضع که شاخ سربلندی شکستن است و بر خاک نیازمندی نشستن
شاخ بی میوه کشد سر به قیام
شاخ پر میوه شود خم به سلام
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۰۷ - حکایت آن زاغ و کبوتر که به مناسبت لنگی همپای یکدیگر شده بودند
زاغرا ور نه چه نسبت به حمام
که گزینند به یک شاخ مقام
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۱۰ - حکایت صوفی و اعرابی که غلام وی به حسن حدی شتران وی را هلاک کرده بود
گفت صوفی به خداوند غلام
کای به دلجویی من کرده قیام
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۱۵ - عقد سی و ششم در نیکخواهی ارکان دولت که در میان پادشاه و رعایا رابطه اند و در وصول آثار عدل و ظلم واسطه
می سزد گر نهدت طبع کرام
خسر الدنیا و الآخره نام
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ دوم در مدح سلطان یعقوب » بخش ۱۲ - این قطعه از حشو مصارع اول قصیده مستخرج می شود و از الف خالیست
داور کام ده مالک ملک
حاکم عدل دار الاسلام
کام مردم کرم او همه دم
کرم او همه را کام مدام
همه در کار دل اهل کرم
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت اول
وین اشارت بدان بود که مدام
بایدش در حریم سر مقام
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت اول
خدمت مولوی چه صبح و چه شام
کرده اندر کتابخانه مقام
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت اول
این بود سیرت خواص انام
چون بود حال عام کالانعام
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - داستان کفش ابوالقاسم طنبوری بغدادی
مردم از کوچه و همسایه ز بام
هر یکی رانده بر او صد دشنام
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - داستان کفش ابوالقاسم طنبوری بغدادی
سگی اندر طمع طعمه ببام
بود اندر تک و پو ناهنگام
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - داستان کفش ابوالقاسم طنبوری بغدادی
گاه در مبرز و گاه اندر بام
می زند لطمه بر این ملک مدام
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۳ - زن قاضی ری
خانم از حرص فرو تاخت ز بام
جست در کوچه زبان پر دشنام
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۶ - تنبلی عاقبتش حمالی است
به کسی هیچ نمیکرد سلام
داشت عادت به دروغ و دشنام