مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳
ای دل رفته ز جا باز میا
به فنا ساز و در این ساز میا
روح را عالم ارواح به است
قالب از روح بپرداز میا
اندر آبی که بدو زنده شد آب
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴
من رسیدم به لب جوی وفا
دیدم آن جا صنمی روح فزا
سپه او همه خورشیدپرست
همچو خورشید همه بیسر و پا
بشنو از آیت قرآن مجید
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۳
اندر این جمع شررها ز کجاست
دود سودای هنرها ز کجاست
من سر رشته خود گم کردم
کاین مخالف شده سرها ز کجاست
گر نه دلهای شما مختلفند
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴
هم به بر این بت زیبا خوشکست
من نشستم که همین جا خوشکست
مطرب و یار من و شمع و شراب
این چنین عیش مهیا خوشکست
من و تو هیچ از این جا نرویم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵
هر که بالاست مر او را چه غم است
هر که آن جاست مر او را چه غم ست
که از این سو همه جانست و حیات
که از این سو همه لطف و کرم است
خود از این سو که نه سویست و نه جا
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۳
مرگ ما هست عروسی ابد
سر آن چیست هو الله احد
شمس تفریق شد از روزنهها
بسته شد روزنهها رفت عدد
آن عددها که در انگور بود
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۴
از دل رفته نشان میآید
بوی آن جان و جهان میآید
نعره و غلغله آن مستان
آشکارا و نهان میآید
گوهر از هر طرفی میتابد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۵
گل خندان که نخندد چه کند
علم از مشک نبندد چه کند
نار خندان که دهان بگشادست
چونک در پوست نگنجد چه کند
مه تابان به جز از خوبی و ناز
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۶
گر نخسپی شبکی جان چه شود
ور نکوبی در هجران چه شود
ور بیاری شبکی روز آری
از برای دل یاران چه شود
ور دو دیده ز تو روشن گردد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۷
هر کجا بوی خدا میآید
خلق بین بیسر و پا میآید
زانک جانها همه تشنهست به وی
تشنه را بانگ سقا میآید
شیرخوار کرمند و نگران
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۸
گر نخسپی شبکی جان چه شود
ور نکوبی در هجران چه شود
ور بیاری شبکی روز آری
از برای دل یاران چه شود
ور دو دیده به تو روشن گردد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰۸
ساقیا باده چون نار بیار
دفع غم را تو ز اسرار بیار
بادهای را که ز دل میجوشد
زود ای ساقی دلدار بیار
کافر عشق بیا باده ببین
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰۹
ساقیا باده گلرنگ بیار
داروی درد دل تنگ بیار
روز بزمست نه روز رزمست
خنجر جنگ ببر چنگ بیار
ای ز تو دردکشان دردکشان
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱۰
از لب یار شکر را چه خبر
وز رخش شمس و قمر را چه خبر
با دمش باد بهاری چه زند
وز قدش سرو و شجر را چه خبر
گر جهان زیر و زبر گشت از او
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷۷
یک دمی خوش چو گلستان کندم
یک دمی همچو زمستان کندم
یک دمم فاضل و استاد کند
یک دمی طفل دبستان کندم
یک دمی سنگ زند بشکندم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷۸
من اگر نالم اگر عذر آرم
پنبه در گوش کند دلدارم
هر جفایی که کند می رسدش
هر جفایی که کند بردارم
گر مرا او به عدم انگارد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷۹
من اگر مستم اگر هشیارم
بنده چشم خوش آن یارم
بیخیال رخ آن جان و جهان
از خود و جان و جهان بیزارم
بنده صورت آنم که از او
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸۰
من اگر پرغم اگر شادانم
عاشق دولت آن سلطانم
تا که خاک قدمش تاج من است
اگرم تاج دهی نستانم
تا لب قند خوشش پندم داد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸۱
من از این خانه به در می نروم
من از این شهر سفر می نروم
منم و این صنم و باقی عمر
من از او جای دگر می نروم
به خدا طوطی و طوطی بچهام
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸۲
من اگر پرغم اگر خندانم
عاشق دولت آن سلطانم
هوس عشق ملک تاج من است
اگرم تاج دهی نستانم
رنگ شاخ گل او برگ من است
[...]