گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۵

 

چند بر کوردلان جلوه دهم معنی را؟

پیش دجال کشم مایده عیسی را

در دیاری که ز ارباب تمیزست ز کام

غنچه آن به که کند مهر، لب دعوی را

سوزنی گر نکشد سرمه بینش در چشم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶

 

لب میگون تو خمار کند تقوی را

چشم بیمار تو آرد به زمین عیسی را

سرو بسیار به رعنایی خود می نازد

جلوه ای سر کن و کوتاه کن ای دعوی را

می کند حسن ز خط صورت دیگر پیدا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۷

 

گریه از دل نبرد کلفت روحانی را

عرق شرم نشوید خط پیشانی را

لنگر درد به فریاد دل ما نرسید

تا که تسکین دهد این کشتی طوفانی را؟

دل آگاه ز تحریک هوا آسوده است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۸

 

خوش کن از لاله رخان زلف پریشانی را

از دل گرم برافروز شبستانی را

گریه با سینه سوزان چه تواند کردن؟

نکند آبله سیراب، بیابانی را

باده خوب است به اندازه ساغر باشد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹

 

تا به کی در ته زنگار بود خنجر ما؟

چند باشد چو زره زیر قبا جوهر ما؟

لاله با دامن صحرای قیامت چه کند؟

فارغ از داغ بود سینه غم پرور ما

نیست امروز به جمعیت ما سوخته ای

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰

 

هست پیوسته به دریای کرم گوهر ما

چه کند خشکی عالم به دماغ تر ما؟

علم لشکر ما از سر جان خاستن است

زهره کیست که گردد طرف لشکر ما؟

شمع یک مصرع برجسته ز مجموعه ماست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۱

 

حلقه هر در باغی نشود دیده ما

باغ دربسته بود دیده پوشیده ما

در دل قانع ما نیست تزلزل را راه

لنگر بحر بود گوهر سنجیده ما

گرد غربت کندش زنده نهان در ته خاک

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۲

 

گرچه از درد خزانی شده رخساره ما

می توان چید گل از سینه صد پاره ما

نفس گرم درین بوته نخواهد ماندن

تا شود شیشه می این دل چون خاره ما

گرچه از داغ یتیمی دل ما سوخته است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳

 

تا چه گل ریشه دوانیده در اندیشه ما؟

که رگ ابر بهارست رگ و ریشه ما

کوه قاف از سپرانداختگان است اینجا

که دگر تیغ شود پیش دم تیشه ما؟

پایکوبان به سردار رود خود حلاج

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴

 

هست چون تاک پر از باده رگ و ریشه ما

پیش خم گردن خود کج نکند شیشه ما

عالم از جلوه معنی است خیابان بهشت

که نسیم سحر او بود اندیشه ما

قبضه خاک کجا دامن ما را گیرد؟

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵

 

آب حیوان زند آب در میخانه ما

می گزد خضر لب از حسرت پیمانه ما

از سر شیشه اگر پنبه بگیرد ساقی

گل ابری شود از گریه مستانه ما

در دل ما نبود منزلتی دنیا را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۶

 

سیل را گنج شمارد دل ویرانه ما

برق را تنگ در آغوش کشد دانه ما

از دل و چشم بود شیشه و پیمانه ما

نه فلک موج حبابی است ز میخانه ما

دو جهان در نظر ما دو صف مژگان است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۷

 

روشن است از دل بی کینه ما سینه ما

گوهر ماست چراغ دل گنجینه ما

گرچه در نافه ما جز جگر سوخته نیست

جگر نافه بود داغ ز پشمینه ما

(صبح شنبه به نظر جلوه کند مستان را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۸

 

گرد اندوه پذیرد ز طرب سینه ما

سبزی بخت شود زنگ بر آیینه ما

روز تعطیل به عرفانکده مشرب نیست

صبح شنبه خجل است از شب آدینه ما

همچو خورشید بود بر همه عالم روشن

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۹

 

مشرق مهر بود سینه بی کینه ما

صاف چون صبح به آفاق بود سینه ما

خون اگر در جگر نافه آهو شد مشک

مشک خون می شود از خرقه پشمینه ما

ریشه سبزه زنگار رسیده است به آب

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۰

 

چرخ پر گوهر شب تاب شد از گریه ما

ماه در هاله گرداب شد از گریه ما

اشک ما داغ کلف شست ز رخساره ما

زنگ از آیینه مهتاب شد از گریه ما

بود هر موج سرابی که درین دامن دشت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۱

 

از بساط فلک آن سوی بود بازی ما

شش جهت کیست به ششدر فکند بازی ما؟

ما حریفان کهنسال جهان ازلیم

طفل شش روزه عالم ندهد بازی ما

تخته نقش مرادست دل ساده دلان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۲

 

علم نصرت ما آه سحرگاهی ما

مهر خاموشی ما چتر شهنشاهی ما

ما ز بی برگ و نوایی خط پاکی داریم

چه کند باد خزانی به رخ کاهی ما؟

چرخ چندان که زند نقش حوادث بر آب

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۳

 

دل نگردید شب وصل تهی از گله‌ها

طی شد این وادی و هموار نشد آبله‌ها

اثر از گرمروان نیست، همانا گردید

در دل سنگ نهان آتش این قافله‌ها

شور من بیش شد از چوب گل و سایه بید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۹

 

خانه از خویش تهی کن که ز نظاره آب

پرده چشم حباب است همان چشم حباب

راه خوابیده رسانید به منزل خود را

بخت ما نیست که بیدار نگردد از خواب

رهرو عشق نگردد ز ملامت در هم

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۵۳
sunny dark_mode