سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۱
با سنایی سره بود او چو یکی دانگ نداشت
چون دو دانگش به هم افتاد به غایت بد شد
به قبول دو سه نسناس به نزدیک خران
گرچه دی بیخردی بود کنون بخرد شد
راست چون تا که جز آحاد شماریش نبود
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۴
آخر این آمدنم نزد تو تا چند بود
تا کی این شعبده و وعده و این بند بود
تا تو پنداری کاین خادم تو ... خصیست
که به آمد شد بیفایده خرسند بود
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۶
داستان پسر هند مگر نشنیدی
که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید
پدر او لب و دندان پیمبر بشکست
مادر او جگر عم پیمبر بمکید
خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۰
تو مرا از نسب و جان و خرد خویش منی
من از آمیزش این چار گهر خویش توام
تو همه روزه بیاراسته چون دین منی
من همه ساله برهنه شده چون کیش توام
پیش من حسن همانست که تو پیش منی
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳۳
دی بدان رستهٔ صرافان من بر دَرِ تیم
پسری دیدم تابندهتر از در یتیم
زین سیه چشمی جادو صنمی طرفه چو ماه
بینظیری که نظیریش نه در هفت اقلیم
با دلم گفتم ای کاشکی این میر بتان
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۷۶
نکند دانا مستی نخورد عاقل می
ننهد مرد خردمند سوی مستی پی
چه خوری چیزی کز خوردن آن چیز ترا
نی چون سرو نماید به مثل سرو چو نی
گر کنی بخشش گویند که می کرد نه او
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸۱
برهٔ بریان هر جا که بود چاکر تست
طبق حلوا داماد و تو او را خسری
خوردنیهای جهان گر به شکم جمع شدند
همه گفتند که ای خواجه تو ما را پدری
ای همه نزهت و شادی و همه راحت و روح
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۰ - در مدح بهرامشاه
نه از اینجا نه از آنجا دل من برد مهی
زین گهر خنده نگاری و شکر بوسه شهی
زین جهانساز ظریفی و جهانسوز بتی
زین جگر خوار شگرفی و دلاویز مهی
مه که باشد که همی هر شب و هر روز کند
[...]