گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶۷

 

چین پیشانی ما شد مه عید آخر کار

آن چه می جست دل غمزده، دید آخر کار

بی نسیم سحری غنچه ما خندان شد

قفل از پره خود ساخت کلید آخر کار

ماه عیدی که ز آفاق طلب می کردیم

[...]

صائب تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳

 

شد میسر شب وصلت شب عید آخر کار

ماه را دید به رخسار تو دید آخر کار

یاد از پیرهن یوسف مصری می داد

هر نسیمی که ز کوی تو وزید آخر کار

حاصل کار جهان غیر پشیمانی نیست

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode