ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۲
من چو نادانان بر درد جوانی ننوم
که در این درد نه من باز پسینم نه نوم
پیری، ای خواجه، یکی خانهٔ تنگ است که من
در او را نه همی یابم هر سو که شوم
بل یکی چادر شوم است که تا بافتمش
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » مسمطات » شمارهٔ ۱
کل شبلی شد ازینجا و مرا شد معلوم
ماندم از صحبت آن جفته سیمین محروم
سخت کردم بدیگر جای سر ایر چو موم
رخت دل بر دم هر سو ز هوای کل شوم
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٣٢
هر که بر حضرت دادار توکل دارد
مخلصی زود پدید آیدش از قید هموم
وانکه با طاعت و پرهیز رود بر در او
شافعش بود و بود گرچه جهولست و ظلوم
مکن اندیشه بیهوده ز نیک و بد کار
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مرثیه حضرت مخدوم نورا [نورالدین عبدالرحمن جامی]
زده صف خیل اکابر که برا ای مخدوم
مخلصان را مکن از دیدن رویت محروم
ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳
این بنا را ملک شرق به همچشمی روم
هشت تا قدرت خود بر همه سازد معلوم
ساخت قصری چو بروج فلکی در آن بوم
اهل شوری را بنشاند در او همچو نجوم
ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴
آنکه از هر طرفی خلق بر او کرده هجوم
بر در محکمه اش هست عیان غلغل روم
آن رئیسی است که خود مدعی آمد به عموم
هر زمان بر صفت پیل فرازد خرطوم