×
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۹
سالها تا ز غم عشق رخت سوخته ام
دیده را غیر رخت از دو جهان دوخته ام
درس مهر تو ز جان و دلم ای مایه روح
پیش استاد غم عشق تو آموخته ام
با همه سوز دل و آب دو چشم ای دیده
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۷
من که چون لاله ز داغ تو بر افروخته ام
رخ بر افروخته ام از می و دلسوخته ام
رشته جان مرا سوزن مژگان تو بس
زین سبب چشم و دل از هر دو جهان دوخته ام
غرقه بحر غمم چاره من خاموشیست
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۷
بیتو شامی که چراغ طرب افروخته ام
یاد از شمع رخت کرده ام و سوخته ام
چاک خواهد شدن آخر دل من همچو انار
زین همه قطره ی خون کز غمت اندوخته ام
نتواند نفسی بود دلم بی غم عشق
[...]
فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۵
شرحِ این قصه شنو از دو لبِ دوختهام
تا بسوزد دلت از بهرِ دلِ سوختهام