منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۹ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
تا که خورشید فراز آمد و بر دوست بتافت
بشدش کالبد از تابش خورشید تباه
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۹ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
اینچنین سنگدلی، بیحق و بیحرمت جفت
شاه مسعود مبیناد و میفتاد به راه
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۹ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
چون رسولانش ده گام به تعجیل زنند
قیصر از تخت فرو گردد و خاقان از گاه
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۹ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
همچو خورشید کجا لشکر سایه شکند
لشکر دشمن به زین شکند شاهنشاه
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۹ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
بامدادی که زمین بوسه دهندش پسران
چهل و اند ملک بینی با خیل و سپاه
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۹ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
چون سواران سپه را به هم آورده بود
بیست فرسنگ زمین بیش بود لشکرگاه
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۹ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
میر موسی است که شمشیر چو ثعبان دارد
دست ابلیس و جنودش کند از ما کوتاه
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۹ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
اندر آن دریا وان آب و وحل درماند
که برون آمد از آنجا، نتواند به شناه
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۹ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
این ولایت ستدن حکم خدایست ترا
نبود چون و چرا کس را با حکم اله
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۹ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
همه شاهان را خاک کف پای تو کند
از بلاد ختن و بادیهٔ زنگ و هراه
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۹ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
قاف تا قاف همه ملک جهان زان تو باد
خود همین دان که بود «ارجو» ان شاء الله
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۷ - مدح خواجه اثیرالدین تورانشاه وزیر
زادک الله جمالا، تو گر آئی ای ماه
وقفه ای کن که جهان را بلغ السیل زباه
راز در دمدمه آمد، ز رخ راز بپاش
روز در عربده آمد ز شب زلف بکاه
باد را سایس زلف تو، درآورد به بند
[...]
مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » بیست و دوم
هین چو خورشید و مهی از مه و خورشید تو به
میستان نور ز سبحان و بخلقان میده
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۵
بینم ابروی تو پیوسته مه نو گه گه
آن نبودست که گویند بقله الحرمه
دارم از مهر تو گه روشن و گه تیره دو چشم
تا سر زلف سیه داری و رخسار چو مه
چون روی تشنه دلا جانب سیمین ذقنان
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱
گرچه زد صورت خوبان ره عقل تو کمال
نیک بود آن همه صورت چو به معنی پیوست
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲۴
تشنه درد فراقت منم ای جان در ده
جرعه ای زان لب لعلت که کند ما را به
دلم از تیغ فراق رخ تو مجروحست
مرهمی از شب وصلت به من بی دل نه
این سخن چون بشنید از من مسکین فی الحال
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۲۲
چه شد آن ترک جفاکیش کمان ابرو باز
که دلم را سپر تیر بلا ساخته
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ سوم در مدح شاه اسماعیل » بخش ۳ - دایره مرکب مدور
دهان حادثه و پوست کنده از غدار
روی علم و هنر از آب مروت شسته
شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش سوم - قسمت دوم
ست در دیده ی من خوب تر از روی سفید
روی حرفی که به نوک قلمت گشته سیاه