خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۴۰
غرّه ی ماه جز آن عارض شهر آرا نیست
شاخ شمشاد چو آن قامت سرو آسا نیست
روح بخشست نسیم نفس باد بهار
لیک چون نکهت انفاس تو روح افزا نیست
باغ و صحرا اگر از روضه ی رضوان بابیست
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴
داغ سودای تو بر جان رهی تنها نیست
در جهان کیست، که شوریده این سودا نیست
هر که گوید که منم فارغ ازین غم، غلط است
هیچ کس نیست که او غرقه این دریا نیست
ای که منعم کنی از عشق که فردایی هست
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶
روز گاریست که هیچ نظری با ما نیست
وین شب فرقت ما را سحری پیدا نیست
با تو سوز دل عشاق مگر در نگرفت
زانکه هیچت به جگر سوختگان پروا نیست
مفتی شرع که از روی تو منعم فرمود
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸
هیچ شب نیست که در کوی غمت غوغا نیست
در فراق رخ تو دیده ما دریا نیست
سر و جانی تو، بود جای تو در دیده ی ما
از چه روی است بگو تا نظرت با ما نیست
شب دیجور فراق تو مرا محرم راز
[...]
شاه نعمتالله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۳۵
ذرهای نیست که خورشید در او پیدا نیست
قطرهای نیست درین بحر که او با ما نیست
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶
نیست گر بر سر زلفین توام سود انیست
تا ز بد مستی چشمت به جهان غوغا نیست
روح بحری است که عالم همه غرقند در او
بس عجب دارم اگر جسم کف دریا نیست
قل هو الله احد گفت صمد می دانی
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷
می بی منت اگر میل کنی، حیرانی ست
جامه ی مفت اگر می طلبی، عریانی ست
قصه ی افسر کیخسرو و تاج جمشید
به سر خاک نشینان که مرصع خوانی ست
آشنایی همه جا از ره نسبت خیزد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹۱
خاک در کاسه آن سر که در او سودا نیست
خار در پرده آن چشم که خونپالانیست
خودنمایی نبود شیوه ارباب طلب
آتش قافله ریگ روان پیدا نیست
هر که را می نگرم نعل در آتش دارد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹۲
حال گویاست اگر تیغ زبان گویا نیست
شکوه و شکر به فرمان زبان تنها نیست
پیش فرهاد که زد شیشه ناموس به سنگ
خنده کبک، کم از قهقهه مینا نیست
لنگر عقل به دست آر که در عالم آب
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۰
در سری نیست که از زلف بتی سودا نیست
در دلی نیست که از عشق گلی غوغا نیست
گو بمجنون بعبث ربع و دمن میگردی
نیست دشتی که در او خیمه ای از لیلا نیست
بوی سنبل چکنم زآن خم مو نافه بیار
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲
هیچ سر نیست که با زلف تو در سودا نیست
هیچ دل نیست که این سلسلهاش در پا نیست
چون سر از خاک بر آرند شهیدان در حشر
بر سری نیست که از تیغ تو منتها نیست
میتوان یافتن از حالت چشم سیهت
[...]