×
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۹
بر سر ملک مباد آن ملک فرمانده
که خدا را نبود بندهٔ فرمانبردار
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۱
رودهٔ تنگ به یک نان ِ تهی پر گردد
نعمت ِ روی زمین پر نکند دیدهٔ تنگ
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۳
مرغک از بیضه برون آید و روزی طلبد
و آدمیبچه ندارد خبر و عقل و تمیز
آن که ناگاه کسی گشت، به چیزی نرسید
وین به تمکین و فضیلت بگذشت از همه چیز
آبگینه همه جا یابی از آن قدرش نیست
[...]
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۱
گر هنرمند از اوباش جفایی بیند
تا دلِ خویش نیازارد و در هم نشود
سنگِ بد گوهر اگر کاسه زرّین بشکست
قیمتِ سنگ نیفزاید و زر کم نشود
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۶۳
ای که بر مرکب تازنده سواری هش دار
که خر خارکش مسکین در آب و گل است
آتش از خانهٔ همسایهٔ درویش مخواه
کآنچه بر روزن او میگذرد دود دل است