گنجور

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴

 

آسمانی است فروزنده به رایی صایب

آفتابی است درفشنده به عزمی ثاقب

تحفه صدر نبوت شرف دین خدا

بومحمد حسن بن علی بوطالب

چون قدر هیبت او بر همه اعدا قاهر

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۴

 

آمد آن فصل که در وی همه جز مل نخورند

و آمد آن روز که مرغان همه جز گل نچرند

دلبران بوسه به عشاق دراین فصل دهند

بیدلان پرده اندیشه در این فصل درند

گل و لاله چو رخ و عراض معشوق شدند

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۳

 

رویت از روم نشان دارد و زلفت زحبش

نکند عیش مرا جز حبش و روم تو خوش

خانه من ز جمال تو چو فردوس شده است

خانه فردوس شود با صنم حورا فش

آتش عشق توام کرد پرستنده خویش

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۹

 

قد من شد چو دو زلف به خم دوست بخم

دل من شد چو دو چشم دژم دوست دژم

دل دژم گشت و قدم چفته وزین گونه بود

دیده چون چشم دژم بیند و زلفین بخم

عشق زلف و لب معشوق شکیبم بستد

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۶

 

ای تو را مملکت حسن شده زیر نگین

نیست چون صورت شیرین تو صورت در چین

هست در زیر نگین مملکت عشق مرا

تا تو را مملکت حسن بود زیر نگین

غرقه فتنه شدستم ز لب و چهره تو

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۷

 

روی زرینم از اندیشه سیمین بر او

چه کنم دیده اگر باز نبینم بر او

روی او تازه گل پر بر و رخسار مرا

نکند تازه مگر تازه گل پر بر او

به لب و بر همه با حور و پری باشم اگر

[...]

ادیب صابر
 
 
sunny dark_mode