×
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۴ - ستایش پادشاه
ملکا جهان ز عدل تو به نوبهار ماند
کف راد تو بدین ابر زمین نگار ماند
تو بزرگ شهریاری و که دید شهریاری
که ز جمع شهریاران به تو شهریار ماند
تو شکار شیر خواهی و بدان نشاط جویی
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۵۸
ز خمار عضو عضوم به شکسته خار ماند
نفس از خرابی دل به کف غبار ماند
سر زندگی ندارد چه شکفتگی فزاید
ز خمار خنده ما به گل مزار ماند
نه همین پیاله ما شب جمعه بینوا شد
[...]