×
مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » چهلم
هله نوش کن شرابی، شده آتشی به تیزی
سوی من بیا و بستان بدو دست، تا نریزی
قدح و می گزیده، ز کف خدا رسیده
چو خوری، چنان بیفتی که به حشر بر نخیزی
و اگر کشی تو گردن، ز می و شراب خوردن
[...]
مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » چهل و یکم
تو برو، که من ازینجا بنمیروم به جایی
کی رود ز پیش یاری، قمری، قمر لقایی؟!
تو برو، که دست و پایی بزنی به جهد و کسبی
که مرا ز دست عشقش بنماند دست و پایی
که به عقل خودشناسی، تو بهای هر متاعی
[...]