رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۴۷
چون کشف انبوه غوغایی بدید
بانگ وژخ مردمان، خشم آورید
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۴۸
سر فرو بردم میان آبخور
از فرنج منش خشم آمد مگر
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۴۹
خور به شادی روزگار نوبهار
می گسار اندر تکوک شاهوار
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۵۰
داشتی آن تاجر دولت شعار
صد قطار سار اندر زیر بار
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۵۱
مرد مزدور اندر آغازید کار
پیش او دوستان همی زد بی کیار
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۵۲
آشکوخَد بر زمین هموار بر
همچنان چون بر زمین دشوار بر
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۵۳
از تو دارم هر چه در خانه خنور
وز تو دارم نیز گندم در کنور
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۵۴
گرسنه روباه شد تا آن تبیر
چشم زی او برده، مانده خیر خیر
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۵۵
آتشی بنشاند از تن تفت و تیز
چون زمانی بگذرد، گردد گمیز
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۵۶
وز چکاوک نوف بینی رستخیز
دشت برگیرد بدان آوای تیز
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۵۷
چون گل سرخ از میان پیلگوش
یا چو زرین گوشوار از خوب گوش
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۵۸
شیر خشم آورد و جست از جای خویش
و آمد آن خرگوش را الفغده پیش
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۵۹
ابله و فرزانه را فرجام خاک
جایگاه هر دو اندر یک مغاک
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۰
موی سر جغبوت و جامه ریمناک
از برون سو باد سرد و بیمناک
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۱
زد کلوخی بر هباک آن فزاک
شد هباک او به کردار مغاک
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۲
از دهان تو همی آید غشاک
پیر گشتی ریخت مویت از هباک
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۳
خشم آمدش و همان گه گفت: ویک
خواست کورا برکند از دیده کیک
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۴
ماده گفتا: هیچ شرمت نیست، ویک
بس سبکباری، نه بد دانی، نه نیک
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۵
دم سگ بینی ابا بتفوز سگ
خشک گشت، کش نجنبد هیچ رگ
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۶
چون فراز آید بدو آغاز مرگ
دیدنش بیگار گرداند مجرگ