گفت: خیز اکنون و سازه ره بسیچ

رفت باید، ای پسر، ممغز تو هیچ

من میان این دو غم در پیچ پیچ

بر چه‌ام جان پر خطر، بر هیچ هیچ

مرد معنی باش در صورت مپیچ

چیست معنی اصل صورت چیست ، هیچ

حال تو چونست وقت پیچ پیچ

گفت حالم می‌بنتوان گفت هیچ

بر تو بفروشد جهان پیچ‌پیچ

در جهان مفروش تو او را به هیچ

چون نبیند بر تو زخم چوب هیچ

بی شک اندازد مرا در پیچ پیچ

کو به وقت جان بدادن پیچ پیچ

کو کسی، کو جان و تن، کو هیچ‌هیچ

صورت این عالم پر پیچ پیچ

هست همچون صورت آن تخته هیچ

غیر او خود نیست با عطّار هیچ

تو بیا بر نام من این نامه پیچ

هر که او در قید چندین پیچ پیچ

جان نیابد باز میرد هیچ هیچ

صوفیان در صدق و صفوت پیچ پیچ

اشتهاشان بوده صادق نیز هیچ

آنچنان باری زبردر زیر هیچ

چون توان استاد خوش بی پیچ پیچ

گفت چون در من بود صد پیچ پیچ

ملک با آن درد نبود هیچ هیچ

ترک این گیر و مرا مپشول هیچ

تا زآه من نگردی پیچ پیچ

این قدر دانم که با این پیچ پیچ

می ندانم می ندانم هیچ هیچ

از دهان او سخن در پیچ پیچ

چون رسیدی با میانش هیچ هیچ

من بترک تو نخواهم گفت هیچ

خواه سر پیچ از من و خواهی مپیچ

عقل گفتش تو نداری عقل هیچ

می نبینی این همه در عقل پیچ

میتوانی گر ز چندین پیچ پیچ

دست من گیری و انگاری که هیچ

هر که او در قید چندین پیچ پیچ

چون بمیرد در نیابد هیچ هیچ