عطار » مصیبت نامه » بخش چهلم » بخش ۸ - الحكایة و التمثیل
از تنورم چون رسد طوفان بزور
هیچ حاجت نیست رفتن در تنور
عطار » مصیبت نامه » بخش چهلم » بخش ۸ - الحكایة و التمثیل
هرکسی ز آواز خوش شد پرغرور
لیک این ختمست بر صاحب زبور
عطار » مصیبت نامه » بخش چهلم » بخش ۲۲ - الحكایة و التمثیل
پس بدست آرم یکی خنجر ز نور
خلق را میرانم از دوزخ ز دور
عطار » مصیبت نامه » بخش چهلم » بخش ۲۵ - الحكایة و التمثیل
او وسیلت جست سوی ما زدور
چون کنم از خجلتش از خود نفور
عطار » مصیبت نامه » بخش چهلم » بخش ۲۵ - الحكایة و التمثیل
گه ز نار آزاد گردم گه ز نور
گه ز غلمان فارغ آیم گه زحور
عطار » وصلت نامه » بخش ۲ - وصلت نامه از مقالات شیخ بهلول در رموز توحید
مصطفی آمد در این ره بحر نور
هر دو عالم یافته از وی حضور
عطار » وصلت نامه » بخش ۴ - حکمت حق سبحانه وتعالی عز اسمه در بیرون آوردن آدم را از بهشت برای رموز حقیقی
باز احمد آمده از عشق نور
خلق عالم یافته از وی حضور
عطار » وصلت نامه » بخش ۶ - حکایت الوصال فی شرح البلال
چون تو یکتا باشی اندر بحر نور
وصل یابی و شوی اندر حضور
عطار » وصلت نامه » بخش ۶ - حکایت الوصال فی شرح البلال
از یکی پیدا شده وحش و طیور
هر یکی را صد عطا و صد سرور
عطار » وصلت نامه » بخش ۱۳ - شرحی از حکایت سلطان محمود با شیخ لقمان سرخسی
چون ترا پیدا شود آن بحر نور
هر دو عالم در دلت گردد نفور
عطار » وصلت نامه » بخش ۲۱ - در غوغاکردن اهل بغداد بر شیخ منصور رحمةالله و پند دادن مشایخ او را
صدهزاران خلق در غوغا و شور
بر در زندان دویده از غرور
عطار » وصلت نامه » بخش ۲۴ - المکاتب و الرموز در رفتن سلطان محمود به سومنات و فتح کردن او
بر امیدی آمدم از راه دور
تا شود ما را ز دیدارت حضور
عطار » وصلت نامه » بخش ۲۴ - المکاتب و الرموز در رفتن سلطان محمود به سومنات و فتح کردن او
در میان جمع مردی همچو نور
جمله را ارشاد کردی از حضور
عطار » وصلت نامه » بخش ۲۵ - مقاله ارشاد کردن شیخ مریدان را
باز بعضی صوفیان با حضور
راه حق رفتند بیکبر و غرور
عطار » وصلت نامه » بخش ۳۵ - الحکایت الرموز و تتمهای از حالات شیخ لقمان و آمدن شیخی از بخارا بدیدن او
آن فقیر آن شیخ را دیده ز دور
از قدم تا فرق گشته غرق نور
عطار » وصلت نامه » بخش ۳۷ - در مناجات شیخ بهلول و ختم کتاب
ای خدای وحش و حیوان و طیور
زندگی دادی تمامت را ز نور
عطار » نزهت الاحباب » بخش ۱۳ - آوردن باد صبا مژدۀ بلبل از گل و بر سر پیمان آمدن او
بارها رفتم براهش در حضور
تا رسد از پرتو رویش چه نور