اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۲۴ - خطاب به پادشاه اسلام اعلیحضرت ظاهر شاه «ایده‘ الله بنصره»
زانکه بود اندر دل من سوز و درد
حق ز تقدیرش مرا آگاه کرد
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۱ - سلام به هند بزرگ
خمسهٔ «خسرو» که تقلیدیست فرد
با حکیم گنجوی جوید نبرد
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۳ - حکایت
گفت نان ما فقیران را که برد
پیر گفتش نیز آن را گربه خورد
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۳ - حکایت
کاهلی شد گربه و نان تو خورد
کار کن بیکار کس مزدی نبرد
میرزاده عشقی » جمهوری نامه » بخش ۱ - جمهوری سوار،تفصیل جناب جمبول
دست خود را در درون خم ببرد
تا دلش می خواست از آن شیره خورد
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۴۲ - تیر و کمان
گفت تیری با کمان، روز نبرد
کاین ستمکاری تو کردی، کس نکرد
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۴۶ - جان و تن
هم ضیاع و هم عقارش میشمرد
هر زمان گرد و غبارش میسترد
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶۰ - دو محضر
زر فزون میگیرد و کم میخرد
آنچه دینار است و درهم، میبرد
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶۹ - رفوی وقت
من چو گردم خسته، فرصت بگذرد
چون گذشت، آنگه که بازش آورد
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۹۶ - طوطی و شکر
گفت مهر و بدره از جیبم که برد
گفت کس یکذره زین شکر نخورد
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۲۷ - گل پژمرده
دید گلهای سپید و سرخ و زرد
یاسمین و خیری و ریحان و ورد
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۶ - گنج درویش
دزد آمد، خانهام تاراج کرد
تو بر آر از جانش، ای خلاق، گرد
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - لطف حق
هر چه بود از مال و مردم، آب برد
زان گروه رفته، طفلی ماند خرد
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۴۳ - معمار نادان
هر که توشی گرد کرد، او چاشت خورد
هر که زیرک بود، او زد دستبرد
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۴۳ - معمار نادان
کس نخواهد بعد ازین، بار تو برد
جنس ما را نیست، خرد و سالخورد
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۴۷ - نا اهل
چون کسی نا اهل را اهلی شمرد
گر ز وی روزی قفائی خورد، خورد