خاص در علم الیقین و خاص خاص

دیده در عین الیقین از خود خلاص

باده ای ده کز خودم سازد خلاص

تا در آیم بی خبر در بزم خاص

جان او محرم کن اندر بزم خاص

از غم دنیای دون سازش خلاص

کی ز دست نفس خود یابد خلاص

تا نگردد بندۀ خاص الخواص

گه درآمد او درون بزم خاص

گه برون در بدارندش خواص

کی توان از قید خود گشتن خلاص

جز به عون محرم درگاه خاص

مرغ جان زین دام و دانه کن خلاص

همچو روح اللّه در بزم خاص

از همه قیدی شوم کلی خلاص

جای سازم در مقام قرب خاص

تا نئی از قید جان و تن خلاص

نیست ممکن وصل او در بزم خلاص

زنگ از آیینهٔ دل بر ز عشق

ز آتش آری زر زغش یابد خلاص

شامل است الطاف عامش بر عوام

[...]

وان چه باشد یک نظر از لطف خاص

کز غم خود سازدم یکسر خلاص

بار دیگر آن دو شمع جمع خاص

یافته از جمع خاصان اختصاص

خوانده ام اندر کتاب اختصاص

این خبر مخصوص از خاصان خاص

آورندش پس جنیبتهای خاص

وز کرامتها دهندش اختصاص

حله های جمله از صندوق خاص

بافته بر قامت او اختصاص

یافت حق او را چو از خاصان خاص

نام خلت یافت از وی اختصاص

ای خدا زین خیکهامان کن خلاص

نیست ما را جز تو از اینها مناص

بیخیانت کس نترسد از قصاص

حق نابرده نمی دارد تقاص

یا دیت از او ستانم یا قصاص

نیست او را رای غیر این مناص

بل حیوة جاودان در ملک خاص

زانکه یابد زندگانی از قصاص

برتر آمد از عموم اختصاص

با اعم آمد اعم با خاص خاص