عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
جمله را چل شب نه خور بود و نه خواب
هم چو شب چل روز نه نان و نه آب
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
دید از آن پس دختر ترسا به خواب
کاوفتادی در کنارش آفتاب
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
چون درآمد دختر ترسا ز خواب
نور میداد از دلش چون آفتاب
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
چون ببرد آن ماه را در غش خواب
شیخ بر رویش فشاند از دیده آب
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خونیی که به بهشت رفت
خونیی را کشت شاهی در عقاب
دید آن صوفی مگر او را به خواب
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت دیوانهای برهنه که جبهای ژنده به او بخشیدند
گفت یا رب تا کیم داری عذاب
جبهای نبود ترا به ز آفتاب
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت دیوانهای که از مگس و کیک در عذاب بود
جملهٔ روزم مگس دارد عذاب
جملهٔ شب نایدم از کیک خواب
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مرد بت پرستی که بت را خطاب میکرد و خدا خطابش را لبیک گفت
آنک در دیری کند بت را خطاب
تو به لطف خود دهی او را جواب
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت موسی و قارون
تو ندادی هیچ باز او را جواب
گر بزاری یک رهم کردی خطاب
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت زاهدی خودپسند که از مردهای احتراز جست
در شب آن زاهد مگر دیدش به خواب
در بهشت و روی همچون آفتاب
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت زاهدی خودپسند که از مردهای احتراز جست
زان بگیرد طفل را تا در حساب
میکند با او به صد شفقت عتاب
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتگوی عیسی با خم آب
خورد عیسی آبی از جویی خوش آب
بود طعم آب خوشتر از جلاب
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار جنید دربارهٔ خوشدلی
ذره را سرگشتگی بینم صواب
زانک او را نیست تاب آفتاب
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار جنید دربارهٔ خوشدلی
میروی ای ذره چون مستی خراب
تا تو در گشتی شوی با آفتاب
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خفاشی که به طلب خورشید پرواز میکرد
یک شبی خفاش گفت از هیچ باب
یک دمم چون نیست چشم آفتاب
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خفاشی که به طلب خورشید پرواز میکرد
از سر عجزی بسوی آفتاب
کرد حالی از زفان جان خطاب
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خواجهای که بایزید و ترمذی را در خواب دید
چون پدید آمد مرا آن فتح باب
بی زفان کردند سوی من خطاب
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خواجهای که بایزید و ترمذی را در خواب دید
گفت چون بشنودم آن شب این خطاب
گفتم این و آن مرا نبود صواب
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت ذالنون که چهل مرقع پوش را که جان داده بودند دید
سایه چون ناچیز شد در آفتاب
نیز چه والله اعلم با الصواب
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت پادشاه هندوان که اسیر محمود گشت و مسلمان شد
گر رسد از حق تعالی این خطاب
چون دهم این بیوفایی راجواب