گنجور

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و ششم » بخش ۱ - المقالة السادتة و الثلثون

 

سالکی کاسرار قدسش دایه بود

پیش حس آمد که اول پایه بود

گفت ای جاسوس ظاهر نام تو

سوی باطن دایما آرام تو

پنج نوبت در همه عالم تراست

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و ششم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

گفت وقت حلق خلقی در حجاز

بهر سنت موی میکردند باز

از یکی پرسید آن مجنون راه

کز چه اندازید موی اینجایگاه

گفت موی افکندن اینجا سنت است

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و ششم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل

 

غافلی میشد بصحرا روز برف

دید مردی را ز مردان شگرف

برف میرفت آن بزرگ و میگذشت

دانه میپاشید در صحرا ودشت

برف در گرمی چو آتش میفشاند

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و ششم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

 

ابن ادهم چون ادا کردی نماز

دست بنهادی به روی خویش باز

روی گفتی من بپوشم از خطر

تاب رویم باز نتوان زد مگر

زآنکه میدانم که دست بی نیاز

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و ششم » بخش ۵ - الحكایة و التمثیل

 

رفت آن غافل سوی مسجد فراز

تا کسی دم زد بپرداخت از نماز

نه سجودی کرد لایق نه رکوع

خواست کز مسجد کند عزم رجوع

بود در مسجد یکی مجنون مست

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و ششم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل

 

بود کشتی گیر برنائی چو ماه

سرکشان را سرنگون کردی براه

عاقبت از گردش لیل و نهار

شد ز یک مویش سپیدی آشکار

موی را بر کند و بر دستش نهاد

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و ششم » بخش ۷ - الحكایة و التمثیل

 

آن غریبی را وزارت داد شاه

یافت عمری در وزارت آب و جاه

عاقبت چون پیری آمد کارگر

خواست آن دستور دستوری مگر

گفت خواهم کرد عزلت اختیار

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و ششم » بخش ۸ - الحكایة و التمثیل

 

دید شیخی پاک دینی را بخواب

چون سلامش گفت نشنود او جواب

گفت آخر ای بزرگ نیک نام

از چه میندهی جوابم را سلام

چون تو میدانی که فرض است این جواب

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و ششم » بخش ۹ - الحكایة و التمثیل

 

آن یکی دیوانه حیران میشتافت

کلهٔ در راه گورستان بیافت

کرد پرخاک و نهفتش بر زمین

آن یکی گفتش چرا کردی چنین

گفت مجنونش که ای از کار دور

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و ششم » بخش ۱۰ - الحكایة و التمثیل

 

کرد مجنونی بگورستان نشست

مردهٔ را سر در آورده بدست

موی از آن سر پاک برمیکند زود

در میان خاک می افکند زود

سایلی گفتش چه میجوئی ازین

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و ششم » بخش ۱۱ - الحكایة و التمثیل

 

آن یکی عیسی مریم را چه گفت

گفت ای طاق ترا خورشید جفت

از چه خود را مینسازی خانهٔ

گفت آخر من نیم دیوانهٔ

هرچه نبود تا ابد همبر مرا

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و ششم » بخش ۱۲ - الحكایة و التمثیل

 

خسروی میرفت در صحرا و شخ

با سپاهی در عدد مور و ملخ

جملهٔ صحرا غبار و گرد بود

بانگ پیل و کوس و بردا برد بود

بود بر ره شاه را ویرانهٔ

[...]

عطار
 
 
sunny dark_mode