رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۰ - در مدح نصر بن احمد سامانی
حاتم طایی تویی اندر سخا
رستم دستان تویی اندر نبرد
نی، که حاتم نیست با جود تو راد
نی، که رستم نیست در جنگ تو مرد
رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۳
یخچه میبارید از ابر سیاه
چون ستاره بر زمین از آسمان
چون بگردد پای او از پای دار
آشکوخیده بماند همچنان
رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۹
جمله صید این جهانیم، ای پسر
ما چو صعوه، مرگ بر سان زغن
هر گلی پژمرده گردد زو، نه دیر
مرگ بفشارد همه در زیر غن
رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۶
مار را، هر چند بهتر پروری
چون یکی خشم آورد کیفر بری
سفله طبع مار دارد، بی خلاف
جهد کن تا روی سفله ننگری
رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - بوی جوی مولیان آید همی
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
[...]
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۱
هرکه نامخت از گذشت روزگار
نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۲
از خراسان آن خورِ طاووس وش
سوی خاور میخرامد شاد و خوش
کآفتاب آید به بخشش زی بره
روی گیتی سبز گردد یکسره
مهر دیدم بامدادان چون بتافت
[...]
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۳
هم چنان سرمه که دخت خوب روی
هم به سان گرد بردارد ز روی
گرچه هر روز اندکی برداردش
بافدم روزی به پایان آردش
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۴
شب زمستان بود، کپی سرد یافت
کرمکی شبتاب ناگاهی بتافت
کپیان آتش همی پنداشتند
پشتهٔ هیزم برو بر داشتند
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۵
آن گرنج و آن شکر برداشت پاک
وندر آن دستار آن زن بست خاک
باز کرد از خواب زن را نرم و خوش
گفت: دزدانند و آمد پای پش
آن زن از دکان فرود آمد چو باد
[...]
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶
دمنه را گفتا که تا: این بانگ چیست؟
با نهیب و سهم این آوای کیست؟
دمنه گفت او را: جزین آوا دگر
کار تو نه هست و سهمی بیشتر
آب هر چه بیشتر نیرو کند
[...]