گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۰

 

من به هر جوری نخواهم کرد زاری

زانکه دولت باشد از خوی تو خواری

گفته‌ای: خونت بریزم،سهل باشد

بعد ازین گر بر سرم شمشیر باری

گو: بیاموز، ابر نیسانی، ز چشمم

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۷

 

هرگزت عادت نبود این بی‌وفایی

غیر ازین نوبت که در پیوند مایی

من هم اول روز دانستم که بر من

زود پیوندی، ولی دیری نپایی

میکنم یادت بهر جایی که هستم

[...]

اوحدی