گنجور

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۳

 

ای فلک داد از جفایت در چه حالم کرده‌ای؟!

راست بودم چون الف مانند دالم کرده‌ای!

آخر ای گردون زدی سنگ ملامت بر سرم

زیر پای بی‌شعوران پایمالم کرده‌ای!

از چه رو ای چرخ چون من اعتبارت دور باد

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۱

 

سرنوشت جبهه می‌دانیم نقش پات را

قسمت تقدیر می‌خوانیم ما غم‌هات را

باعث شور قیامت قامت رعنات را

رونق بازار شکر خنده لب‌هات را

نایب عیسی مریم لعل روح‌افزات را!

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۲

 

عاقبت ابروی تو تاراج ایمان کرد و رفت

چشم مخمورت ز مستی غارت جان کرد و رفت

کعبه دل را رخت بگداخت ویران کرد و رفت

شربت لعلت خلل در شکرستان کرد و رفت

عکس رخسار تو صد آیینه حیران کرد و رفت

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۳

 

تا به باغ حسن نخل قامتت شد جلوه‌گر

شاخ طوبی گشت از بار خجالت پرثمر

ز آتش غم سوخت قمری را سراپا بال و پر

سرو و شمشاد و صنوبر پیش پات انداخت سر

چشم نرگس شد به سوی باده حیرت اثر

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۴

 

حلقه زنار شد تا زلف عنبرسای تو

خون مردم ریخت یکسر نرگس شهلای تو

سرو و طوبی شد خجل از آن قد بالای تو

ای که یوسف را به بازار آورد سودای تو

معجز عیسی نماید لعل جان‌افزای تو!

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۵ - بر غزل کمال خجندی

 

چند تیغ ظلم را از کشتنم خونین کنی

دم برای قتلم آیی و دمی تمکین کنی

از چه مرغ دل به دام طره مشکین کنی

تا کی ای دلبر دلم بی‌موجبی غمگین کنی

گریه‌های تلخ من بینی و لب شیرین کنی؟!

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۶ - بر غزل بیدل

 

چین ابرو خون چکاند مد احسان تو را

آب حیوان جان فشاند لعل مرجان تو را

خضر بر کوثر نشاند خط ریحان تو را

شرم حسن آیینه داند روی تابان تو را

چشم عصمت سرمه خواند گرد دامان تو را

[...]

طغرل احراری
 
 
۱
۶
۷
۸
sunny dark_mode