گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

عشق را در قید دارد پیکر رنجور ما

گشت زنجیر سلیمان، نقش پای مور ما

پوست تخت فقر ما را مسند آزادگی ست

پادشاه وقت خویشیم و جنون دستور ما

بر سر خوان محبت هر چه خواهی حاضر است

[...]

سلیم تهرانی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

سر بزینت کی فرود آرد تن رنجور ما؟

تن به سامان کی دهد هرگز، سر پرشور ما؟

برنمی خیزد ز نرمی از شکست ما صدا

هست این نعمت بجای کاسه فغفور ما

پیش ما سودای مجنون کی تواند شد سفید؟

[...]

واعظ قزوینی
 
 
sunny dark_mode