گنجور

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

بگذران دانسته از ما گر ادایی سر زده‌ست

بوده نادانسته گر از ما خطایی سر زده‌ست

آخر ای صاحب متاعِ حسن این دشنام چیست

در سرِ دریوزه گر از ما دعایی سر زده‌ست

الله‌الله محرمِ رازِ تو سازم حرفِ صوت

[...]

وحشی بافقی
 
 
sunny dark_mode