گنجور

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۱ - در مدح خواجه احمد وزیر سلطان مسعود غزنوی

 

ابر آذاری چمن‌ها را پر از حورا کند

باغ پر گلبن کند، گلبن پر از دیبا کند

گوهر حمرا کند از لؤلؤ بیضای خویش

گوهر حمرا کسی از لؤلؤ بیضا کند

کوه چون تبت کند چون سایه بر کوه افکند

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار و مدح خواجه طاهر

 

باد نوروزی همی در بوستان سامر شود

تا به سحرش دیدهٔ هر گلبنی ناظر شود

گل که شب ساهر شود پژمرده گردد بامداد

وین گل پژمرده چون ساهر شود زاهر شود

ابر هزمان پیش روی آسمان بندد نقاب

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۷ - در مدح سلطان مسعود غزنوی

 

ابر آذاری برآمد از کران کوهسار

باد فروردین بجنبید از میان مرغزار

این یکی گل برد سوی کوهسار از مرغزار

وان گلاب آورد سوی مرغزار از کوهسار

خاک پنداری به ماه و مشتری آبستنست

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۴ - در مدح سلطان مسعود غزنوی

 

عاشقا رو دیده از سنگ و دل از فولاد ساز

کز سوی دیگر برآمد عشقباز آن یار باز

عشق بازیدن، چنان شطرنج بازیدن بود

عاشقی کردن نیاری دست سوی او میاز

دل به جای شاه باشد وین دگر اندام‌ها

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۵ - در مدح خواجه احمد عبدالصمد وزیر سلطان مسعود

 

آمدت نوروز و آمد جشن نوروزی فراز

کامگارا! کار گیتی تازه از سر گیر باز

لالهٔ خودروی شد چون روی بترویان بدیع

سنبل اندر پیش لاله چون سر زلف دراز

شاخ گل شطرنج سیمین و عقیقین گشته است

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۹ - در مدح اسپهبد

 

بینی آن ترکی که او چون برزند بر چنگ، چنگ

از دل ابدال بگریزد به صد فرسنگ، سنگ

بگسلد بر اسب عشق عاشقان بر تنگ صبر

چون کشد بر اسب خویش از موی اسب او تنگ تنگ

چنگ او در چنگ او همچون خمیده عاشقی

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۰

 

نوبهار از خوید و گل‌آراست گیتی رنگ رنگ

ارغوانی گشت خاک و پرنیانی گشت سنگ

گل شکفت و لاله بنمود از نقاب سرخ روی

آن ز عنبر برد بوی و این ز گوهر برد رنگ

شاخ بادام از شکوفه لعبتی شد آزری

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۷

 

ای بت زنجیر جعد، ای آفتاب نیکوان

طلعت خورشید داری، قامت فردوسیان

نافرید ایزد زخوبان جهان چون تو کسی

دلربا و دلفریب و دلنواز و دلستان

گرت خوانم ماه، ماهی، ورت خوانم سرو،سرو

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۰ - در لغز شمع و مدح حکیم عنصری

 

ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن

جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن

هر زمان روح تو لختی از بدن کمتر کند

گویی اندر روح تو مضمر همی‌گردد بدن

گر نیی کوکب، چرا پیدا نگردی جز به شب

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۲ - در شکایت از حسودان و دشمنان خود می‌فرماید

 

حاسدان بر من حسد کردند و من فردم چنین

داد مظلومان بده ای عز میر مؤمنین

شیر نر تنها بود هرجا و خوکان جفت‌جفت

ما همه جفتیم و فردست ایزد دادآفرین

حاسدم بر من همی پیشی کند، این زو خطاست

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۴ - در مدح شهریار

 

رسم بهمن گیر و از نو تازه کن بهمنجنه

ای درخت ملک! بارت عز و بیداری تنه

اورمزد و بهمن و بهمنجنه فرخ بود

فرخت باد اورمزد و بهمن و بهمنجنه

بر سرانگشت معشوقان نگر سبزی حنا

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۹ - در مدح خواجه طاهر

 

بینی آن بیجاده عارض لعبت حمری قبای

سنبلش چون پر طوطی، روی چون فر همای

جعد پرده پرده در هم همچو چتر آبنوس

زلف حلقه حلقه، برهم، همچو مشک اندوده نای

دل، جراحت کردش آن زلفین و چون زلفینش را

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۷ - در شرح شکایت

 

گاه توبه کردن آمد از مدایح و ز هجی

کز هجی بینم زیان و از مدایح سود نی

گر خسیسانرا هجی گویی، بلی باشد مدیح

گر بخیلانرا مدیح آری، بلی باشد هجی

روزگاری پیشمان آمد، بدین صنعت همی

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۵ - در وصف اسب و مدح شهریار

 

آفرین زان مرکب شبدیز فعل رخش خوی

اعوجی مادرش و آن مادرش را یحموم شوی

گاه بر رفتن چو مرغ و گاه پیچیدن چو مار

گاه رهواری چو کبک و گاه برجستن چو گوی

چون نهنگان اندرآب و چون پلنگان بر جبال

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲

 

چون قلم بست او میان در هجو تو لیکن دهانش

چون دوات از گفته‌های خویشتن پر لوش باد

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳

 

هر که را شاه جهان بردارد و بنوازدش

در سخا گر قطره‌ای باشد چو صد دریا شود

آن نمی‌بینی که در باغ و چمن از خارها

در بهاران ز ابر نیسانی چه گل پیدا شود

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶

 

درع بش، آتش جبین، گنبد سرین و آتش کتف

مشک دم، عنبر خوی و شمشاد موی و سر و یال

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۰

 

مهرهٔ ناچخ بکوبد مهره‌های گردنان

نشتر ناوک بکاود عرق‌های سهمگین

منوچهری