×
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷
روزگاری شد که سر تا پا دلی غمناک دارم
همچو صبح از دست غم هر شب گریبان چاک دارم
من تن تنها و خلقی دشمن جانند، اما
دوست چون شد دوست با من کی ز دشمن باک دارم
آتش غم داد بر باد فنا بنیاد هستی
[...]
۵ بیت
