گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱

 

ما امید از دوست ببریدیم و رفت

هجر را بر وصل بگزیدیم و رفت

داغ بی یاری و درد بیدلی

آن همه بر خود پسندیدیم و رفت

شب همه شب گه به پهلو گه به سر

[...]

جامی