×
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۵
چرخ اخضر کز دو چشم خاست موج خون در او
شیشه سبز است و اشکم باده گلگون در او
شد جهان از اشک من دریا و می ترسم شود
غرقه از بار دل من زورق گردون در او
جا درون دل گرفتی چاکش از پیکان بدوز
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۹
چشم گریانم که میگردد ز شوقت خون در او
جا ندارد جز خیال آن لب میگون در او
غنچهٔ سیراب از باران اشکم در چمن
چشمهٔ خونست و غلتان لؤلؤ مکنون در او
آنچه روی عالمافروز است هرسو جلوهگر
[...]