گنجور

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۸

 

گر تو را میلی ست بر قتل زبون خویشتن

سهل باشد ما بحل کردیم خون خویشتن

زلف تو بخت من است امّا ندارم حاصلی

جز پریشانی ازاین بخت نگون خویشتن

حلقهٔ زنجیر زلف خود به دست دل گذار

[...]

خیالی بخارایی