×
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۹
دل کشته آرزوست می گویی
بی مغزی و حرف پوست می گویی
غافل دلت از زبان زهی خجلت
بی فایده دوست دوست می گویی
وحشت نکشیده سرمه در چشمت
[...]
۶ بیت