دل کشته آرزوست می گویی
بی مغزی و حرف پوست می گویی
غافل دلت از زبان زهی خجلت
بی فایده دوست دوست می گویی
وحشت نکشیده سرمه در چشمت
گل محرم رنگ و بوست می گویی
سجاده گریه ای نیفکندی
رحمت نم آبروست می گویی
با دشمن نفس آشتی کردی
فردا چه جواب دوست می گویی
از خویش اسیر خوش خبر داری
بی مغز همین کدوست می گویی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر ناامیدی و سردرگمی فردی است که در مورد آرزوها و احساساتش فکر میکند. او به بیمغزی و superficiality کلام اشاره میکند و از حقیقت غافل است. شاعر تأکید دارد که دل خود را از معنای واقعی دور کرده و به ظواهر اکتفا کرده است. او همچنین به احساسات متضاد خود، از جمله دوستی و دشمنی، اشاره میکند و از این که چگونه ممکن است در آینده نسبت به این مسایل پاسخگو باشد، ابراز نگرانی میکند. در نهایت، او به این نکته میرسد که در واقعیت از خود بیخبر است و نمیداند که در بیمغزی و سردرگمی به چه چیزی میپردازد.
هوش مصنوعی: دل به آرزوها زنده است، ولی تو میگویی که این کار احمقانه است و فقط از ظواهر صحبت میکنی.
هوش مصنوعی: دل تو از زبان غافل است، ای خجلت بیفایده. تو فقط دوست را دوست میخوانی.
هوش مصنوعی: نگران نباش، چشمهایت با سرمه زیباست و گلهای محرم هم بوی خوش دارند. تو این را میگویی.
هوش مصنوعی: اگر بر سجاده نذری نریزی و دعا نکنی، رحمت و آبرو در دست خودت نیست، چرا که در غیر این صورت صحبت میکنی.
هوش مصنوعی: اگر با دشمن درون خود صلح کردهای، فردا چه دلیل و توجیهی برای دوست خود خواهی داشت؟
هوش مصنوعی: تو از گرفتاری خود آگاه هستی، اما بیفکری خود را در این کلام میگویی که همچون کدوی بیمغز است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.