بسا بینا که از زر کور گردد

بس آهن کاو به زر بی‌زور گردد

که شیر اینجا رسد بی‌زور گردد

و گر مار آید اینجا مور گردد

ز حال انسان کامل نور گردد

ز قال بد مدرّس کور گردد

شود واصل حجابش دور گردد

به معنی صورت منصور گردد

شود دور از برش تا نور گردد

بگرد چرخ او مشهور گردد

حجابش صورتست و دور گردد

سراسر دید دیدش نور گردد

ز قربت هر که اینجا دور گردد

ز دید جاودان بی نور گردد

زبیتم عالمی معمور گردد

چو نامت در جهان مشهور گردد

ز خود پروانه وش چون دور گردد

چو شمع از پای تا سر نور گردد

ز رویت چشم من گر دور گردد

چراغ دیده ام بی نور گردد

پی ضبط گهر گنجور گردد

به پای دست او دستور گردد

تا رز آرد غوره وآن غوره تا انگورگردد

چشم ها باید به راه انتظارش کورگردد

خودگرفتم غوره شد انگور ناگردیده صهبا

ترسم از این کو خوراک مور یا زنبور گردد

خودگرفتم رفت آن انگور در خم تا شود می

[...]

رهد از تیه ظلمت نور گردد

عوالم جمله زو معمور گردد