گنجور

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۴

 

آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن

اینک اینک عشق می‌آید به شور انگیختن

هر کرا کحل محبت چشم جان روشن نساخت

روز حشرش همچنان خواهند کور انگیختن

پا به حرمت نه در این وادی که موسی حد نداشت

[...]

وحشی بافقی