گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۴

 

ز مرگم گر غبار غم که در دل بود، برخیزد

چو شمع کشته از لوح مزارم دود برخیزد

ز شوق او پس از مردن به خاک آرام می گیرم

که رهرو چون ز رنج ره دمی آسود، برخیزد

به گلخن با همه دیوانگی، آیم به تمکینی

[...]

سلیم تهرانی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۲۷

 

ز دل پیش از فراقت آه دردآلود برخیزد

به هرجا برفروزد آتش آنجا دود برخیزد

طبیبم بر سر بالین نمی‌آید وگر آید

چو گل کآید پس از سالی نشیند زود برخیزد

ز بس آفاق را پر کردم از آوازه شیون

[...]

قدسی مشهدی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

مرا آه آتشین زان خط مشک آلود بر خیزد

زهی...گی کآتش همی از دود بر خیزد

جز اشک من از آن رخ و آه مردم ز اشک من کشنید

ز آذر بر دمد دریا ز دریا دود برخیزد

جز آن...خط کافزود کم کرد از تو نشنیدم

[...]

یغمای جندقی
 
 
sunny dark_mode