گنجور

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

ز بس که عشق تو شوری به شهر و کو انداخت

کمند زلف تو از شرم سر فرو انداخت

چو عشق خواست که در شهر فتنه انگیزد

مرا به کشور خوبانِ فتنه جو انداخت

کسی به کوشش ازین ره صلاح کار نیافت

[...]

خیالی بخارایی