گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۵

 

آن مه به جانب سفر آهنگ می‌کند

صحرا و شهر بر دل ما تنگ می‌کند

ای نامه بر به مجلس او نام من ببر

کز گفت‌وگوی نام منش ننگ می‌کند

شرح کمال شوق همین بس که چشم من

[...]

جامی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۳

 

معشوق ما به جلوه چو آهنگ می‌کند

جا را به گل‌رخان چو قبا تنگ می‌کند

از روی آتشین تو طبعم شکفته شد

این شعله، کار بادهٔ گلرنگ می‌کند

از عذر وعده، جذبهٔ شوقم به جان رسید

[...]

سلیم تهرانی