گنجور

عطار » مصیبت نامه » بخش ششم » بخش ۱ - المقالة السادسه

 

گر ز پیشان آب روشن میرود

تیره میگردد چو بر من میرود

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش نهم » بخش ۱ - المقالة التاسعة

 

من چو ناوم وآب روشن میرود

لیک دورم ز آنچه بر من میرود

عطار
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۲

 

گل به تماشای چمن می رود

باد به گلگشت سمن می رود

آینه گشته ست ز عکس سمن

آب که در زیر سمن می رود

دوش شنیدم که به هر مجلسی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۰ - (وداع پدر و پسر )

 

آه ! که صبر ازدل و تن می‌رود

خون من از دیدهٔ من می‌رود

امیرخسرو دهلوی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۰

 

نیست جان رفتن که نور از چشم روشن می‌رود

این بود کان نور چشم از دیده من می‌رود

دست من گیرید یا دامان او کز رفتنش

پایم از جا، صبرم از دل، جانم از تن می‌رود

همچو برق از دیده رفت آن شوخ خرمن‌سوز من

[...]

اهلی شیرازی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۷

 

چون رخ از می بر فروزی آب گلشن می رود

چون شوی سرگرم، تاب نخل ایمن می رود

دانه تا در خاک پنهان است رزق برق نیست

سر به دنبالش گذارد چون به خرمن می رود

نیست آسان غم برون بردن ز دل احباب را

[...]

صائب تبریزی
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۰ - آلفته

 

که گر دین و ایمان من می‌رود

وگر جان شیرین ز تن می‌رود

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode