گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸

 

آن سنگدل چو پیش اسیران غم نشست

یارب سبب چه بود که بسیار کم نشست

خواهم نشست با تو همی گفت یک دو روز

اکنون که کرد وعده وفا یک دو دم نشست

گر نیست در کفم گلی از روضه حرم

[...]

جامی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲۲

 

وقت آن کس خوش که با مینای می خرم نشست

تا میسر بود در بزم جهان بی غم نشست

مصحف رویش ز خط تا هم لباس کعبه شد

بر فلک از هاله مه در حلقه ماتم نشست

شمع ماتم بود امشب شیشه می بی رخت

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode