×
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٧٩
آنکسانرا که بمقدار جوی نیست هنر
بیشتر با زر و سیم و با درم میبینم
عاقلانی که شکافند بتاریکی موی
از پی تو شه یکروزه دژم میبینم
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٠۵
روزگاریست که بر خاطر ارباب هنر
از جفای فلک سفله ستم میبینم
و آنکسانرا که بمقدار جوی نیست هنر
بیشتر با زر و با سیم و درم میبینم
عاقلانی که شکافند بتاریکی موی
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۰
ابروی تو پیوسته به خم می بینم
وز هجر تو چشم خود به نم می بینم
آخر به که گویم غم جان و دل خود
غمخوار درین زمانه کم می بینم
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دلآزار
اینهمه جور که من از پی هم میبینم
زود خود را به سر کوی عدم میبینم
دیگران راحت و من اینهمه غم میبینم
همه کس خرم و من درد و الم میبینم
لطف بسیار طمع دارم و کم میبینم
[...]