گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٧٩

 

آنکسانرا که بمقدار جوی نیست هنر

بیشتر با زر و سیم و با درم میبینم

عاقلانی که شکافند بتاریکی موی

از پی تو شه یکروزه دژم میبینم

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٠۵

 

روزگاریست که بر خاطر ارباب هنر

از جفای فلک سفله ستم میبینم

و آنکسانرا که بمقدار جوی نیست هنر

بیشتر با زر و با سیم و درم میبینم

عاقلانی که شکافند بتاریکی موی

[...]

ابن یمین
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۰

 

ابروی تو پیوسته به خم می بینم

وز هجر تو چشم خود به نم می بینم

آخر به که گویم غم جان و دل خود

غمخوار درین زمانه کم می بینم

جهان ملک خاتون
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دل‌آزار

 

اینهمه جور که من از پی هم می‌بینم

زود خود را به سر کوی عدم می‌بینم

دیگران راحت و من اینهمه غم می‌بینم

همه کس خرم و من درد و الم می‌بینم

لطف بسیار طمع دارم و کم می‌بینم

[...]

وحشی بافقی
 
 
sunny dark_mode