گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۳

 

بس که چشمان تو خون اهل عالم ریختند

پشته پشته کشته در کوی تو بر هم ریختند

صد هزاران صورت اندر قالب حسن و جمال

ریختند اما ز تو مطبوع تر کم ریختند

هر چه در عالم همی بینم نمی ماند به تو

[...]

جامی